مردم مي رن مي تين گ ما بايد بريم هيزم جمع كنيم و از چشمه آب بياريم...
كوزت در سال 1845 در حوالي مسكو در يك شب سرد پاييز در حالي كه يك سطل بزرگ آب را بلند كرده و يك قدم يك قدم راه مي پيمايد و از صداي زوزه گرگ ها و سوز سرما به خود مي لرزد و... http://bit.ly/46TvX5
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر