زرنوشت
۱۳۸۸/۰۶/۲۵
تا شب منتظر مرد غریب ماند تا
تا شب منتظر مرد غریب ماند تا بیاید و درددلهایش را بشنود. اما نیامد. گویا غربت مرد به سر رسیده بود و دیگر احتیاجی به چاه نبود...
http://bit.ly/zbTB
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر